دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

شبانه

مرا

تو

بی سببی

نیستی.

به راستی

صلت کدام قصیده ای

ای غزل؟

ستاره باران جواب کدام سلامی

به آفتاب

از دریچه ی تاریک؟

کلام از نگاه تو شکل می بندد.

خوشا نظربازیا که تو آغاز می کنی!

                    (شاملو)

چگونگی بقدرت رسیدن و از بین رفتن آستیاک

هوخشتره در سنین پیری درگذشت و پسرش آستیاگ(اشتواگ-اژدهاگ)جای او را گرفت.فرمانروایی سی وپنجساله آستیاگ (550-585ق م)بر خلاف دوران پدرش ظاهرا"بیشتر در صلح و تنعم گذشت.به عشرت و شکار هم بیش از جنگ و پیروزی علاقه داشت.برای تفریح خویش شکارگاههای سلطنتی وسیع و جالبی بوجود آورد که ظاهراگ وفور نعمت در آنها باعث شد تا نام این باغها برای بهشت خدایان باقی بماند:پردیس-فردوس.در بار او که تقلیدی از دربار اشور بود از حیث تجمل و جلال فوق العاده به نظر میرسید.این مایه تجمل و قدرت او را بیرحم و مغرور کرده بود این غرور در وجود آستیاگ به خشونتی وحشی یا وحشت انگیز منجر شده بود.وی از شدت کبریا و غرور وزیر خویش هارپاگوس را نیز انگونه که هرودوت نقل میکند از عقوبتی که هیچ جنایت انسانی آن را توجیه نمی کند معاف نداشت:میگویند هارپاگوس چون فرمان پادشاه را در قتل کودک نوزادی که نواده ی آستیاگ و در واقع همان کوروش دوم هخامنشی بود اجرا نکرد در ضیافت وحشیانه آستیاگ ناچار شد نادانسته از گوشت پسر خویش که پنهانی به امر پادشاه کشته شده بود  غذا بخورد.همین امر باعث شد که سالها بعد در جنگ بین آستیاگ  با کوروش-کوروش دوم هخامنشی که نواده ی خود او بود-حتی درباریان خود او نیز وی را رها کردند و به سپاه پارسی پیوستند.احتمال دارد همین داستان باشد که مثل نام استیاک با اساطیر مربوط به اژدهاگ(=ضحاک)در آمیخته است و اشاراتی هم که در داستان ضحاک به کشتن جوانان و غذا دادن از مغز آنها به مارهای رسته بر دوش فرمانروای تازی هست ظاهرا" صورت دیگری از داستان غذایی باشدکه در ضیافت آستیاگ پدر را به خوردن گوشت پسر واداشت.بدون شک جز با قبول بیرحمی و خشونت فوق العاده استیاگ اقدام وزیر و درباریان پادشاه ماد را که به سپاه کوروش پیوستند نمی توان بطور معقولی توجیه کرد.در این میان کوروش هخامنشی(کوروش دوم)که در انشان به جای پدرش کمبوجیه اول به مسند فرمانروایی پارس رسیده بود می کوشید تا در بین طوایف مجاور نفوذ کند و سرکردگان را با خویش همداستان نماید و خاندان هخامنشی را از فرمانبرداری استیاگ برهاند.در بین سایر اقدامات با نبونید پادشاه بابل نوعی پیمان تدافعی یا قرار عدم تعرض برقرار کرد.در هر حال وقتی پادشاه ماد از اقدامات کوروش که نواده ی او بود از دخترش ماندانا آگهی یافت او را به در بار خویش فراخواند اما امتناع کوروش از رفتن بدرگاه وی همچون اعلام کردن عصیانش تلقی شد.در این احوال نبونید برای انصراف استیاگ از حمله کردن به قلمرو کوروش با تاخت و تازهایی که در نواحی حران کرد تا حدی ماد را دلمشغول کرده باشد.در هر حال استیاگ لشکری جهت سر کوبی کوروش فرستاد .اما لشکر به تحریک هاپاگوس(که شرح ان در بالا ذکر شد)که سردار آن بود و نسبت به آستیاگ کینه دیرینه داشت بیشترش به کوروش پیوست و بعد که خود  استیاگ لشکری بر ضد پارس بیرون اورد به اسارت افتاد.هرودوت میگوید:وقتی ایشتوویگو(=آستیاگ)بر ضد کورش لشکر برد لشکر ماد بر وی شوریدند و پادشاه خود را به کوروش تسلیم کردند.بدینگونه بود که هخامنشی های پارس به اسانی جای دیااکوئیان ماد را گرفتند.شاید همین داستان هارپاگوس را داریوش در نظر داشت که به فرزند خود نصیحت کرد.که فرزندم:هیچگاه فرماندهان سپاهت را ازار نده چون انان بحکم اینکه تو پادشاهی قدرت اعتراض ندارند و کینه از تو بدل میگیرند و هنگامی که در میدان جنگ باشی از تو انتقام خواهند گرفت.

 

درد و دل

اژ سر پل زندگی هوله گذر تا و چنه

قوشه که مر خروه دل ناله ی بی اثر چنه

نزدیک به دو هفته است که از درد مثانه رنج میبرم و نتوانستم مطلبی بنویسم امشب تنها شبی است که رنج نوشتن را بر خود هموار کرده و اندی از هزار توی تاریخ گذشته اقوام ایرانی را از کتاب شخصی بزرگ و فاضل کپی نمودم تا شاید نوجوانان وجوانان و همچنین زنان و مردان این سرزمین قدر خود را بدانند. و بقول شهریار ملک سخن ایران :اینشتین نامی از ایران ویران هم شنیدستی

حکیما محترم میدار مهد ابن سینا را

به این وحشی تمدن گوشزد کن حرمت ما را.

فرهنگ سرزمین خود را بزرگ بدانیم که اگر خدا بخواهدو زنده بمانم و بمانید و بمانند در پستهای بعدی خواهم نوشت که چه بسیار از اداب زیبای ما را که غربیان از انها بعنوان یک ادب غربی و متمدن  استفاده می کنند. مانند هدیه کردن گل که ایرانیان نخستن اقوامی بودند که گل هدیه میکردند .بله دوستان  یورش فرنگی مابی در کشور ما به صورت نگران کننده ای در امده است هیچ حد و مرزی نمی شناسد و با هیچ مقاومتی روبرو نیست از ان نگران کننده تر اینکه ما از تمدن غربی قسمتهای خوب مانند پشتکار و تحقیق و پژوهش را نادیده گرفته ایم و به تقلید از ظواهر و زرق و برق  پرداخته ایم.و اخوان اینگونه نصیحت میکند:

های فرزندم!

بشنو و هشدار

بعد من این سالخورد جاودان مانند

با بر و دوش تو دارد کار.

لیک هیچت غم مباد از این.

کو کدامین جبه ی زربفت رنگین می شناسی تو

کز مرقع پوستین کهنه ی من پاک تر باشد؟

با کدامین خلعتش آیا بدل سازم

که نه در سودا ضرر باشد؟

آی دختر جان!

همچنانش پاک و دور از رقعه ی آلودگان میدار.

انحطاط اشور

در فواصل سالهای(590-640 ق.م)چیش پیش و دو پسرش کورش اول و اریارمنه به علت انکه با اشور در هر مورد که مصلحت وقت مینمود. دوستی نشان دادند قلمرو طوایف پارسی را که در پارس که اریارمنه فرمانروایی داشت و در انشان و پارسوماش که تحت حکومت کورش اول بود از تجاوز اشور و متحدان سکایی او تا حدی حفظ کردند.درطی جنگهایی که بین اشور و عیلام در گرفت و به انقراض عیلام انجامید (639 ق.م)کورش پادشاه انشان و پارسوماش با ارسال هدیه و تعارف به فاتح  به اشور نزدیک شد و در اثبات وفاداری یک پسر خود اروکوArukkuنام را به عنوان گروگان نزد اشور بانی پال فرستاد.مناسبات دوستانه با اشور هم قلمرو هخامنشی ها را از گزند سکاها ایمن نگهداشت و هم به انها امکان مناسبی بود تا پاره ایی از اراضی عیلام را نیز به قلمرو خویش الحاق نمایند.بعد از انکه مادها توانستند بر سکاها غلبه کنند کورش اول ناچار شد در مقابل قدرت و نفوذ مادها باز از در تسلیم و انقیاد در اید.البته این اضهار تابعیت کورش اول نسبت به هوخشتره تبعیت تمام طوایف پارسی را نسبت به پادشاه ماد الزام نمی کرد اما رابطه خویشاوندی که بعدها کمبوجیه اول(559-600ق م)پسر کورش اول را با خانواده هوخشتر-از طریق دختر اسیتاگ-منسوب کرد ارتباط بین خانواده ی هخامنشی ها و مادها را استوار نگهداشت و این موضوع  فرصتی مناسب برای هو وخشتره بود تا با اطمینان از امنیت داخلی خود را برای مقابله با اشور هماده کند.

در این میان مرگ اشور بانی پال و سلطنت متوالی اما کوتاه دو پسرش که با مدعیان و مخالفان خویش کشمکشهای سخت پیدا کردند اشور را در هرج و مرجی خون الود فرو برد و بعضی ولایات اشور از جمله فلسطین و فنیقیه از اشور جدا شدند.حاکم محلی بابل که نامش نبوپولسر بود و خود اهل بابل و استیلای اشور بر بابل را همچون اهانتی در حق خدایان خویش تلقی میکرد به اندیشه ی طغیان بر ضد اشور افتاد.دومین پسر اشور بانی پال بنام سین شارشکین که از برادر قبلی با تدبیر تر بود و نیز از حمایت مصر و یکدسته جنگجویان سکایی هم برخوردار فرصت مقابله با اتحادی که بین نبوپولسر با هووخشتره بوجود امده بود را نیافت.هووخشتره  بعد از حصول اطمینان از وفاداری هخامنشی معابر زاگرس را برای حمله به اشور را مناسب یافت  با نبوپولسر که طغیان بر ضد اشور را برای خود وظیفه ای الهی میدانست عهد همکاری بست.با انکه حکمران بابل در حمله یی که به مواضع سرحدی اشور کرد توفیقی نیافت اما حمله ی سریع فرمانروای ماد به کمک او رسید و اشور را در مقابله با دو جبهه غافلگیر کرد(614ق م).بالاخره در طی یک سلسله جنگهای خونین اشور خلع سلاح شد و در پایان یک  محاصره طولانی نینوا پایتخت ان سقوط کرد.فرجام امپراطوری دیرینه سال اشور در میان  آتش و خونی که طی قرنها جز آن به دنیا هدیه نکرده بود نابود شد.اگر خشونت و قدرت را عامل قابل اعتمادی در ایجاد ثبات بشمرند فرجام کار اشور میتواند در این باب رفع اشتباه کند.اینکه در دوره ی انحطاط قدرت و خشونت هم هنر و فرهنگ آشور رشد و توسعه بارزی یافت گواه آنست که فرهنگ و هنر آن اندازه که به آرامش و فراغت و صلح نیاز دارد از قدرت و خشونت و روح نظامی فایده نمی برد.

                                       نقل از تاریخ مردم ایران قبل از اسلام ص98-99تالیف عبدالحسین

                                       زرینکوب

ایینه ها در چشم ما

ایینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند

ایینه ها که طراوت دیدارند

دیدارهای کوتاه وز پشت هفت دیوار

دیوارهای صاف دیوارهای شیشه ای صاف

دیوارهای تو دیوارهای من

دیوارهای فاصله بسیارند

اه!دیوارهای تو همه ایینه اند و ایینه های من همه دیوار