دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

منزلی در در دور دست

منزلی در دور دستی

هست بی شک هر مسافر را

اینچنین دانسته بودم  وین چنین دانم

لیک

ای ندانم چون و چند!ای دور

تو بسا کاراسته باشی به ایینی که دلخواه است

دانم اینکه بایدم سوی تو امد  لیک

کاش اینرا نیز میدانستم ای

نشناخته منزل

که از این بیغوله تا انجا کدامین راه

یا کدام است انکه بیراه است

ای برایم نه برایم ساخته منزل

نیز میدانستم اینرا کاش

که بسوی تو چها دمی بایدم اورد

دانم ای دور عزیز!این نیک میدانی

من پیاده ی ناتوان تو دور و دیگر وقت بیگاه ست

کاش  میدانستم اینرا نیز

که برای من تو در انجا چها داری

گاه کز شور و طرب خاطر شود سرشار

می توانم دید

از حریفان نازنینی که تواند جام زد بر جام

تا از ان شادی به او سهمی توان بخشید؟

شب که می اید چراغی هست؟

من نمی گویم بهاران شاخه ای گل در یکی گلدان

یا چو ابر اندهان بارید دل شد تیره و لبریز

ز اشنایی غمگسار انجا سراغی هست؟

(مرحوم اخوان ثالث.م.امید)

روز مبادا

اما در صفحه ی تقویم روزی بنام مبادا نیست

انروز هر چه باشد روزی شبیه دیروز

روزی شبیه فردا روزی مثل همین روزهاست

ام کسی چه میداند؟شاید امروز نیز روز مبادا باشد!

وقتی تو نیستی نه هستها چونان که باید نه نبایدها

هر روز بی تو روز مباداست

تاریخ ایران قبل از اسلام۲

طوایف پارس در طی مهاجرت به جنوب در سرزمین عیلام در نواحی شرقی شوش و  مجاورت شهر عیلامی انشان شهر تازه یی به وجود اورده بودند و ان را به یاد سرزمین گذشته خود پارسوا که ان را در نزدیک اورمیه ترک کرده بودند پارسوماش خوانده بودند-حدود مسجد سلیمان کنونی.هخامنش که از سرکردگان قبیله پاسارگاد محسوب می شد بعدها هم وقتی قبیله ی او شهر پاسارگاد را در پارس به وجود اوردند به عنوان بنیانگذار دولت پارس در انجا خاطره ی زنده یی از خود باقی نهاد.در دوران اسرحدون(669-680ق.م)در دنبال ان لشکر کشی که این پادشاه در 676(ق م)بر ضد طوایف پارس کرد و تعدادی از سر کردگان انها را تنبیه نمود ارامشی که در این نواحی به وجود امد یکچند به طوایف پارسی امکان داد تا راه خود را به سوی جنوب ادامه دهند و عیلام که از نیروی انها استفاده میکرد بسط تدریجی قدرت انها را با اغماض و تحملنگریست.چیش پیش سرکرده –یی از خاندان هخامنش و شاید پسر او با استفاده از انحطاط عیلام انشان را در نزدیک شوش گرفت و خود را پادشاه بزرگ پادشاه شهر انشان(640-675 ق.م)خواند.در باب محل انشان تلبته اختلاف است و ظاهرا"در دره کرخه و در شمال  غربی شوش بوده باشد.و حتی بعضی محل انرا در حدود دره شهر کنونی در جلگه ی رود صیمره نشان داده اند. اما چیش پیش خود را به عنوان شاه انشان خواند نه شاه پارسوماش ظاهرا" از انرو بود که انشان به سبب انکه در خطه عیلام نام و اوازه یی داشت بیشتر میتوانست حس غرور او را ارضا کند.در هر حال چیش پیش چون در وجود فراارتس شاهد طلوع تدریجی قدرت طوایف ایرانی ماد  و شروع انحطاط اشور و عیلام شد. ترجیح داد در ضمن پیمانهای اتحاد که دایم بین عشایر تجدید و نقض میشد نسبت به پادشاه ماد اظهار تابعیت کند تا جهت تحکیم وحدت بین طوایف پارس فراغت بیشتری بیابد.اما در اختلافات داخلی اشور که پادشاه عیلام هم برادر اشوربانی پال را بر ضد او حمایت میکرد چیش پیش مصلحت در ان دید که بیطرف بماند.با این کار خود نیز هم از تعرض عیلام مصون ماند و هم اشوربانی پال را از خود خرسند کرد.شاید همین نکته بود که در جریان انحطاط عیلام به او امکان داد تا در ولایت پارسه نفوذ کند و نام طوایف  پاسارگاد را در انجا بلند اوازه سازد.

                   

                          منبع: تاریخ مردم ایران قبل از اسلام .تالیف دکتر زرین کوب ص96-97

بیاد اخوان م.امید

چون صبوی تشنه کندر خواب بیند اب  

وندر اب بیند سنگ. 

دوستان و دشمنان را میشناسم من 

زندگی را دوست میدارم 

مرگ را دشمن

روز مبادا

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونانکه باید نه نبایدها 

مثل همیشه اخر حرفم و حرف اخرم را با بغض میخورم 

باشد برای روز مبادا!