دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

فرجام کوروش کبیر وبادشاهی کمبوجیه

در باب فرجام کوروش روایات مختلف است هرودوت میگوید که در جنگ با طوایف ماساگتای کشته شد و ملکه ی ان قوم –توموریسtomyris-که پسرش در جنگ با کوروش بقتل امده بود از سر بریده او انتقامی زنانه اما وحشیانه گرفت.کتزیاس مرگ او را در جنگ با عشایر دربیک که ظاهرا"در نواحی میانه یا سفلای جیحون بوده اند جراحتی مهلک برداشت و از ان جراحت درگذشت.بروس مورخ کلدانی نقل میکند در طی جنگ با طوایف داهه در حدود پرثوه کشته شد.در هر حال هیچ روایتی را از روی قطع به روایت دیگر نمی توان ترجیح داد.اما مدفن او در پاسارگاد که تا زمان اسکندر بقایای جسد او درون تابوت زرین بود.بعدها  بیش از یکبار مورد دستبرد واقع گشت مدتها این لوحه کوتاه و عبرت انگیز را به عنوان خلاصه ی تمام زندگی پر جنب و جوش او نگهداشته بود:ادم کوروش خشایثیه هخامنشیه-منم کوروش  شاه هخامنشی.بعد از او سلطنت به پسر ارشدش کمبوجیه رسید.از وی غیر از کمبوجیه یک پسر دیگر بنام بردیا با سه دختر بنامهای:اتوسا(atossa)-رکسانه(Roxana)-ارتوستونه(artystone)باقی ماند.

دنیای باستانی وی را همواره همچون مردی فوق العاده و بیمانند نگریست.پارسی ها که وی آنها را از گمنامی به افتخار رسانید وی را چنانکه هرودوت نقل میکند پدر خواندند.یونانیها که وی آنها را در سواحل آسیای صغیر مقهور قدرت خویش ساخت با وجود نفرتی که غالبا" نسبت به پارسیها نشان میدادند در وی به چشم یک فرمانروای آرمانی نگریستند و یهود که وی آنها را جهت اجرای آیین و بنای معبد آزادی و کمک  عطا کرد وی را همچون مسیح خویش تلقی کردند.لیاقت نظامی و سیاسی فوق العاده در وجود وی با چنان انسانیت و مروتی در آمیخته بود که در تاریخ سلاله ی پادشاهان شرقی پدیده ای بکلی تازه بشمار می آمد.هر چند وی طی سالهای دراز از گردونه جنگی خویش پایین نیامد لیکن جنگ و بوی خون او را بر خلاف فاتحان دیگر مست و مغرور نکرد.وی هر بار که حریفی را از پای در می افکند مثل یک شهسوار جوانمرد دستش را دراز میکرد و حریف افتاده را از خاک برمیگرفت.رفتارش با کرزوس که او را از مرگ نجات داد و با نبونید که او را ظاهرا"در کرمان عنوان حکومت داد.

اداره امپراطوری وسیعی که کوروش به میراث گذاشت برای کمبوجیه بدون شک کاری بس دشوار بود.اخلاق تند و غرور فوق العاده شاهزاده جوان که او را وا میداشت در اقوام تابع به چشم بندگان خویش بنگرد ناچار برادرش بردیا را در انظار از او محبوب تر میکرد.همین محبوبیت موجب شد که وقتی در اندیشه لشکر کشی به مصر بود  بردیا را به دستاویز فتنه سازی هلاک کند.به هر حال کمبوجیه در بهار سال(522ق م)در پایان 3 سال دوری از وطن مصر را به آریاندس سپرد و خودش روی به ایران آورد در بین راه در حدود دمشق یا حماته سوریه بطور مرموزی مرد .از قول کتزیاس بر میاید که مرگ بر اثر تصادف اما بدست خودش باید روی داده باشد.اما داریوش در کتیبه بیستون میگوید:به مرگ خود مرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد