دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

درد و دل

اژ سر پل زندگی هوله گذر تا و چنه

قوشه که مر خروه دل ناله ی بی اثر چنه

نزدیک به دو هفته است که از درد مثانه رنج میبرم و نتوانستم مطلبی بنویسم امشب تنها شبی است که رنج نوشتن را بر خود هموار کرده و اندی از هزار توی تاریخ گذشته اقوام ایرانی را از کتاب شخصی بزرگ و فاضل کپی نمودم تا شاید نوجوانان وجوانان و همچنین زنان و مردان این سرزمین قدر خود را بدانند. و بقول شهریار ملک سخن ایران :اینشتین نامی از ایران ویران هم شنیدستی

حکیما محترم میدار مهد ابن سینا را

به این وحشی تمدن گوشزد کن حرمت ما را.

فرهنگ سرزمین خود را بزرگ بدانیم که اگر خدا بخواهدو زنده بمانم و بمانید و بمانند در پستهای بعدی خواهم نوشت که چه بسیار از اداب زیبای ما را که غربیان از انها بعنوان یک ادب غربی و متمدن  استفاده می کنند. مانند هدیه کردن گل که ایرانیان نخستن اقوامی بودند که گل هدیه میکردند .بله دوستان  یورش فرنگی مابی در کشور ما به صورت نگران کننده ای در امده است هیچ حد و مرزی نمی شناسد و با هیچ مقاومتی روبرو نیست از ان نگران کننده تر اینکه ما از تمدن غربی قسمتهای خوب مانند پشتکار و تحقیق و پژوهش را نادیده گرفته ایم و به تقلید از ظواهر و زرق و برق  پرداخته ایم.و اخوان اینگونه نصیحت میکند:

های فرزندم!

بشنو و هشدار

بعد من این سالخورد جاودان مانند

با بر و دوش تو دارد کار.

لیک هیچت غم مباد از این.

کو کدامین جبه ی زربفت رنگین می شناسی تو

کز مرقع پوستین کهنه ی من پاک تر باشد؟

با کدامین خلعتش آیا بدل سازم

که نه در سودا ضرر باشد؟

آی دختر جان!

همچنانش پاک و دور از رقعه ی آلودگان میدار.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد