دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

چگونگی بقدرت رسیدن و از بین رفتن آستیاک

هوخشتره در سنین پیری درگذشت و پسرش آستیاگ(اشتواگ-اژدهاگ)جای او را گرفت.فرمانروایی سی وپنجساله آستیاگ (550-585ق م)بر خلاف دوران پدرش ظاهرا"بیشتر در صلح و تنعم گذشت.به عشرت و شکار هم بیش از جنگ و پیروزی علاقه داشت.برای تفریح خویش شکارگاههای سلطنتی وسیع و جالبی بوجود آورد که ظاهراگ وفور نعمت در آنها باعث شد تا نام این باغها برای بهشت خدایان باقی بماند:پردیس-فردوس.در بار او که تقلیدی از دربار اشور بود از حیث تجمل و جلال فوق العاده به نظر میرسید.این مایه تجمل و قدرت او را بیرحم و مغرور کرده بود این غرور در وجود آستیاگ به خشونتی وحشی یا وحشت انگیز منجر شده بود.وی از شدت کبریا و غرور وزیر خویش هارپاگوس را نیز انگونه که هرودوت نقل میکند از عقوبتی که هیچ جنایت انسانی آن را توجیه نمی کند معاف نداشت:میگویند هارپاگوس چون فرمان پادشاه را در قتل کودک نوزادی که نواده ی آستیاگ و در واقع همان کوروش دوم هخامنشی بود اجرا نکرد در ضیافت وحشیانه آستیاگ ناچار شد نادانسته از گوشت پسر خویش که پنهانی به امر پادشاه کشته شده بود  غذا بخورد.همین امر باعث شد که سالها بعد در جنگ بین آستیاگ  با کوروش-کوروش دوم هخامنشی که نواده ی خود او بود-حتی درباریان خود او نیز وی را رها کردند و به سپاه پارسی پیوستند.احتمال دارد همین داستان باشد که مثل نام استیاک با اساطیر مربوط به اژدهاگ(=ضحاک)در آمیخته است و اشاراتی هم که در داستان ضحاک به کشتن جوانان و غذا دادن از مغز آنها به مارهای رسته بر دوش فرمانروای تازی هست ظاهرا" صورت دیگری از داستان غذایی باشدکه در ضیافت آستیاگ پدر را به خوردن گوشت پسر واداشت.بدون شک جز با قبول بیرحمی و خشونت فوق العاده استیاگ اقدام وزیر و درباریان پادشاه ماد را که به سپاه کوروش پیوستند نمی توان بطور معقولی توجیه کرد.در این میان کوروش هخامنشی(کوروش دوم)که در انشان به جای پدرش کمبوجیه اول به مسند فرمانروایی پارس رسیده بود می کوشید تا در بین طوایف مجاور نفوذ کند و سرکردگان را با خویش همداستان نماید و خاندان هخامنشی را از فرمانبرداری استیاگ برهاند.در بین سایر اقدامات با نبونید پادشاه بابل نوعی پیمان تدافعی یا قرار عدم تعرض برقرار کرد.در هر حال وقتی پادشاه ماد از اقدامات کوروش که نواده ی او بود از دخترش ماندانا آگهی یافت او را به در بار خویش فراخواند اما امتناع کوروش از رفتن بدرگاه وی همچون اعلام کردن عصیانش تلقی شد.در این احوال نبونید برای انصراف استیاگ از حمله کردن به قلمرو کوروش با تاخت و تازهایی که در نواحی حران کرد تا حدی ماد را دلمشغول کرده باشد.در هر حال استیاگ لشکری جهت سر کوبی کوروش فرستاد .اما لشکر به تحریک هاپاگوس(که شرح ان در بالا ذکر شد)که سردار آن بود و نسبت به آستیاگ کینه دیرینه داشت بیشترش به کوروش پیوست و بعد که خود  استیاگ لشکری بر ضد پارس بیرون اورد به اسارت افتاد.هرودوت میگوید:وقتی ایشتوویگو(=آستیاگ)بر ضد کورش لشکر برد لشکر ماد بر وی شوریدند و پادشاه خود را به کوروش تسلیم کردند.بدینگونه بود که هخامنشی های پارس به اسانی جای دیااکوئیان ماد را گرفتند.شاید همین داستان هارپاگوس را داریوش در نظر داشت که به فرزند خود نصیحت کرد.که فرزندم:هیچگاه فرماندهان سپاهت را ازار نده چون انان بحکم اینکه تو پادشاهی قدرت اعتراض ندارند و کینه از تو بدل میگیرند و هنگامی که در میدان جنگ باشی از تو انتقام خواهند گرفت.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد