دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

تاریخ ایران قبل از اسلام۲

طوایف پارس در طی مهاجرت به جنوب در سرزمین عیلام در نواحی شرقی شوش و  مجاورت شهر عیلامی انشان شهر تازه یی به وجود اورده بودند و ان را به یاد سرزمین گذشته خود پارسوا که ان را در نزدیک اورمیه ترک کرده بودند پارسوماش خوانده بودند-حدود مسجد سلیمان کنونی.هخامنش که از سرکردگان قبیله پاسارگاد محسوب می شد بعدها هم وقتی قبیله ی او شهر پاسارگاد را در پارس به وجود اوردند به عنوان بنیانگذار دولت پارس در انجا خاطره ی زنده یی از خود باقی نهاد.در دوران اسرحدون(669-680ق.م)در دنبال ان لشکر کشی که این پادشاه در 676(ق م)بر ضد طوایف پارس کرد و تعدادی از سر کردگان انها را تنبیه نمود ارامشی که در این نواحی به وجود امد یکچند به طوایف پارسی امکان داد تا راه خود را به سوی جنوب ادامه دهند و عیلام که از نیروی انها استفاده میکرد بسط تدریجی قدرت انها را با اغماض و تحملنگریست.چیش پیش سرکرده –یی از خاندان هخامنش و شاید پسر او با استفاده از انحطاط عیلام انشان را در نزدیک شوش گرفت و خود را پادشاه بزرگ پادشاه شهر انشان(640-675 ق.م)خواند.در باب محل انشان تلبته اختلاف است و ظاهرا"در دره کرخه و در شمال  غربی شوش بوده باشد.و حتی بعضی محل انرا در حدود دره شهر کنونی در جلگه ی رود صیمره نشان داده اند. اما چیش پیش خود را به عنوان شاه انشان خواند نه شاه پارسوماش ظاهرا" از انرو بود که انشان به سبب انکه در خطه عیلام نام و اوازه یی داشت بیشتر میتوانست حس غرور او را ارضا کند.در هر حال چیش پیش چون در وجود فراارتس شاهد طلوع تدریجی قدرت طوایف ایرانی ماد  و شروع انحطاط اشور و عیلام شد. ترجیح داد در ضمن پیمانهای اتحاد که دایم بین عشایر تجدید و نقض میشد نسبت به پادشاه ماد اظهار تابعیت کند تا جهت تحکیم وحدت بین طوایف پارس فراغت بیشتری بیابد.اما در اختلافات داخلی اشور که پادشاه عیلام هم برادر اشوربانی پال را بر ضد او حمایت میکرد چیش پیش مصلحت در ان دید که بیطرف بماند.با این کار خود نیز هم از تعرض عیلام مصون ماند و هم اشوربانی پال را از خود خرسند کرد.شاید همین نکته بود که در جریان انحطاط عیلام به او امکان داد تا در ولایت پارسه نفوذ کند و نام طوایف  پاسارگاد را در انجا بلند اوازه سازد.

                   

                          منبع: تاریخ مردم ایران قبل از اسلام .تالیف دکتر زرین کوب ص96-97

بیاد اخوان م.امید

چون صبوی تشنه کندر خواب بیند اب  

وندر اب بیند سنگ. 

دوستان و دشمنان را میشناسم من 

زندگی را دوست میدارم 

مرگ را دشمن

روز مبادا

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونانکه باید نه نبایدها 

مثل همیشه اخر حرفم و حرف اخرم را با بغض میخورم 

باشد برای روز مبادا!

تاریخ ایران قبل از اسلام

هووخشتره یا کواکسار(585-624 ق.م)را باید بنیانگذار واقعی دولت واحد ماد و معمار حقیقی امپراطوری ایرانیان باستان دانست.وی در همان اغاز فرمانروایی با غایله سکاها  مواجه بود.او توانست مادویس پادشاه سکاها را با تمام سرکردگانش را در یک میهمانی مست کند و همه را در عین مستی به قتل برساند.باقی مانده سکاها بدون خشونت به خدمت پادشاه ماد در امدند.اما این لمر بدان سبب بود که در نزد اینگونه طوایف احساسات قومی چندان قوی نبود و هر سر کرده ای انها را به مزدوری میگرفت.در دنبال رفع غایله سکاها در صدد بر امد سپاه خود را تحت نظمی تازه در اورد.و از سکاهای مزدور که در جنگ متحرک مهارت بسیار داشتند استفاده کند.وی بدون انکه اوقات را به بطالت بگذراند به توسعه قلمرو در داخل فلات پرداخت. اولین اقدام   عمده او توسعه یتختگاه ماد بود.هگمتانه (اکباتان)که هووخشتره میبایست انرا برای مقابله با نینوا  پایتخت اشور اماده کند هفت باروی تو در تو ان را احاطه کرده بود.چنانکه باروی هر قلعه بر باروی قلعه ی بیرونی مشرف بود.واخرین بارو که ارگ و خزانه ی پادشاه در ان جای داشت بر تمام دیوارهای دیگر مشرف بود.کنگره های ارگ طلایی بود. و باروی دیگر هر یک رنگ دیگر داشت به ترتیب:سیمین –ارغوانی-کبود-سرخ-سیاه-سفید.اداب رسوم درباری مقررر بود که عامه مردم با پادشاه رو در رو نشوند و عرض حال خود را بوسیله حاجبان به وی برسانند.یکدسته قراول هم تعین شده بود تا از شخص وی مراقبت کنند و در اجرای اوامرش بکوشند.هووخشتره برای انکه مقابله مجدد با اشور در عهد او نیز مثل دوران پدرش فراارتس منجر به شکست نشود لازم دید سپاه تازه یی به سبک لشکریان اشور بوجود بیاورد و به چریکهای طوایف که همراه سر –کردگان خویش در مواقع جنگ به اردو میپیوستند تکیه نکند.از این رو اول به تنظیم لشکر پرداخت و چنانکه هرودت میگوید:صنف سوار-صنف کماندار و صنف نیزه دار را جدا کرد.و سازمان تازه ای به سپاه خویش داد.اقدام دیگری که راه نیل به قدرت را برایش هموار کرد ان بود که توانست سر کردگان پارسی را به اظهار اطاعت وادارد و بر ضد اشور با خود همداستان کند.

این طوایف پارسی نیز از همان دوره ای که ماد به سرکردگی دیااکو جهت رهایی از یوغ اشور تلاش میکرد و حتی پیش از ان نیز برای ازادی خویش جنگیده بودند .معهذا در عهد سناخریب (681-705ق.م)در جنگ خونین خلولیا که متحدان عیلام بر ضد اشور بوجود اوردند .جنگجویان پارسی در کنار الیپی و انشان بر ضد اشور جنگیدندو سر کرده پارسی ها بایدهمان هخامنشباشد که بعدها پادشاهان پارس خود را به او منسوب میکرده اند.

سلسله شاهان اشور در گذر تاریخ و مهمترین اقداماتشان

1-اشورنصیرپال دوم(859-884 ق.م)حوزه فرمانروایی خویش را مرکز یک قدرت عظیم جهانی عصر خود ساخت.

2-شلمنصر سوم(824-859 ق.م)توانست اتحاد سوریه و یهود و اعراب را که در مقابل اشور متحد شده بودند در هم کوبد و اسلحه ی خود را در مدیترانه بشوید.

3-شمشی عداد پنجم(810-824ق.م)با انکه در بابل و در شرق زاگرس لشکرکشی هایی کرد .شهرتش بیشتر به خاطر ملکه اش سمورامت(semmu-ramat)بود.

4-سمورامت(805-810 ق.م)نیابت سلطنت یافت.همان ملکه سمیرامیس(semiramis)قصه ها بود که اوازه ی قدرت و هیبت اشور وی را بعدها در نزد مردم یونان و اسیای صغیر در هاله ای از جلال و شکوه افسانه ای فرو برد.

5-تیگلات پیلسر سوم(727-745ق.م) با غلبه بر یهود و تسخیر دمشق جای پای اشور را در سواحل مدیترانه محکم کرد.

6-سارگون دوم(705-722ق.م) قدرت اشور را جلوه ای  فوق العاده داد.نخبه جمعیت یهود را از سامریه به اشور اورد و تعدادی از انها را در بین طوایف ماد که باجگزار اشور بودند کوچ داد.

7-سناخریب(681-705 ق.م)مصر را از فکر مداخله در سوریه منصرف داشت-یهودیه و بابل را که دایم بر ضد اشور توطئه و تحریک میکردند ویران کرد.نینوا پایتخت  اشور را که بعدها ناحوم نبی ان را شهرخونین"پر از دروغ و دزدی"و صحنه ی"چرخهای تند" و "گردونه های جهنده"میخواند ملکه بی معارض پایتختهای اسیای غربی کرد.

8-اسرحدون(669-  681ق.م)به مصر سفلی لشکر کشید.

9-اشور بانی پال(626-669ق.م)طی دو لشکر کشی  سپاه اشور را فاتحانه تا مصر علیا برد بدینگونه قلمرو اشور از یک سو تا مصر و سوریه واز سوی دیگر تا حدود دریای خزر و کویر نمک در ایران بسط داد.طرفه انجاست که این فرمانروای خونخوار و بی رحموقتی شهر شوش پایتخت عیلام را فتح کرد در تمام خاک عیلام بر جای ابادیها و شهرها شوره و بوته خار پاشید در پیش خدای خویش با غروری وحشیانه مباهات میکرد و به اینکه در تمام سرزمین دشمن صدای شادمانه ی انسانها و جانوران را به کلی خاموش کرد .اما وقتی در پایان عمر با بیماری و بدبختی و اشوب خانگی مواجه شد در طی یک کتیبه ی دیگر با اندوه و افسوس مینوشت:من به خدا و انسان به مرده و زنده نیکویی کردم پس چرا بیماری و نالانی .درماندگی و بدبختی بر من فرود امد؟....با انهمه قساوت و بی رحمی فقط 14 سال بعد از مرگ او بود که هوخشتره پادشاه ماد به کمک نبوپولسر که در بابل بر ضد اشور قیام کرده بود به عمر پر ماجرای اشور پایان داد (612 ق. م).

(دوستان اگر قصوری در نوشتن بود و نتوانستم علایم نوشتاری چون کاما را در نوشته در جای خود لحاظ کنم چون صفحه کلیدم مشکل داشت.)اما از این مبحث به بعد تاریخ تسلط دو قوم اریایی ماد و پارس را اینشاالله خواهیم نوشت.باشد که قبول افتد.