دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

گل گشت شعر معاصر

درین سرای بی کسی کسی به در نمیزند

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمزند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند

کسی به کوچه سار شب در سحر نمیزند

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند

گذر گهیست پر ستم که اندرو به غیر غم

یکی صلای اشنا به رهگذر نمیزند

دل خراب من دگر خرابتر نمی شود

که خنجر غمت از این خرابتر نمیزند!

چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته

برو که هیچکس ندا به گوش کر نمیزند!

نه سایه دارم و نه بر  بیفکنندم و سزاست

اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمیزند

(گل زرد هوشنگ ابتهاج)نوشته شد بتاریخ 10/6 88

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد