دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

غزل ۲۱۳ خواجه شیراز

گوهر منخزن اسرار همانست که بود 

حقه ی مهر بدان مهر و نشانست که بود 

عاشقان زمره ی ارباب امانت باشند 

لاجرم چشم گهربار همانست که بود 

طالب لعل و گهر نیست و گرنه خورشید 

همچنان در عمل معدن کانست که بود 

کشته ی غمزه ی خود را به زیارت دریاب 

زانکه بیچاره همان دل نگرانست که بود 

رنگ خون دل ما را که نهان میداری 

همچنان در لب لعل تو عیانست که بود 

زلف هندوی تو گفتم که دگر ره نزند 

سالها رفت و بدان سیرت و سانست که بود 

حافظا باز نما قصه ی خونابه ی چشم 

که برین چشمه همان آب روانست که بود

سلطنت ارد(۳۷-۵۶ق م)

در کیلکیلیهء آسیای صغیر هم که سیسرو خطیب و سیاستمدار معروف در آنجا از جانب سنای روم حکومت داشت با آنکه سپاه روم محدود بود و احساسات عامه هم با حکومت

آنها مساعدت زیادی نداشت لشکر ارد نتوانست توفیقی حاصل کند و رومیها با ایجاد سوءظن بین ارد و سپاه پاکور موفق شدند پادشاه پارت را وادارند تا لشکریان خود را از سوریه و آسیای صغیر فرا خواند .در طی ده سال بعد هم که روم گرفتار اختلافات داخلی و درگیری بین مدعیان قدرت بود ارد نتوانست از پیروزی حران در انسوی فرات استفاده بکند.

در کشمکش بین دو سردار روم –پومپه و قیصر-هم که به جنگ معروف فارسال و  شکست پومپه منتهی شد اظهار تمایل او به پومپه بدون آنکه برای او مفید باشد مایهء کدورت قیصر از پارت شد که بلافاصله بعد از غلبه بر پومپه هم قصد تلافی شکست کراسوس را داشت

به علت منازعات داخلی روم تا مدتها نتوانست در شرق با اشکانیان درگیری پیدا کند و چهار سال بعد کهئ آماده حرکت به شرق شد به وسیله توطئه گران از پای درآمد.البته ارد در این ایام هم تحریکهایی هم در سوریه بر ضد روم کرد و کمک هایی نیز به بعضی از مدعیان قدرت وعده داده بود.اما در ارتباط با سیاست روم نقش قاطعی که شایسته یک فرمانروای فاتح باشد انجام نداد.در مدت ده سال منازعت داخلی روم ارد بیشتر در لذتهای حرمخانه بود.ودر افزودن زاد و رود.در این مدت ده سال پسر بزرگ ارد بنام پاکور و در این سالها شریک سلطنت پدر بود اشتغال به کار حرمسرا برای ارد سی پسر به بار آورد و لابد به همین نسبت دخترهایی هم حاصل شد.معهذا در پایان سلطنت ارد یک پسر محبوبش به نام فرهاد-فرهاد چهارم-تمام این زاد و رود پدر را از دم تیغ گذرانید لذا قلمرو اشکانی از لحاظ شاهزاده ای که لایق فرمانروایی باشد دچار قحطی شد و به زودی روم بهای چند شاهزاده ای که انجا ذخیره کرده بود خیلی بالا برد.کی میتوانست تصور کند که این سی شاهزاده فنا ناپذیر که در تعبیر اغراق پسندان عصر((برادر خورشید و ماه))محسوب می شدند تا به این اندازه فنا پذیر باشند؟اینکه ارد بعد از پاکور از بین تمام این فرزندان خویش به فرهاد که مادرش آوازه خوانی یونانی بود اظهار علاقه میکرد نشان میدهد سیاست فیل هلنی پارتها در این ایام به حوزهء حرمسرا هایشان هم نفوذ یافته است.همین لذتهای حرمسرا بود که برای ارد مجال آن را نگذاشت تا از اشتغال آنتونیوس سردار روم به عشق بد فرجام کلئوپاترا و از اختلاف بین این دومین مردان سه گانه روم بهره ای عاید دولت خویش کند.بالاخره وقتی ارد به اصرار یک سردار ماجراجو و پناهنده ی رومی-لابی نیوس-

که در دربار وی میزیست پاکور را با لشکر پارت همراه وی به سوریه فرستاد کشمکش با روم دوباره آغاز شد.پاکور در سوریه و فلسطین و لابی نیوس در آسیی صغیر پیشرفتهایی کردند چنانکه از فینیقیه و فلسطین تا کیلیکیه و داردانل وضع روم به خطر افتاد و لابی نیوس در بیرون از قلمرو پارت خود را امپراطور پارتیکوس خواند و با همین عنوان سکه زد.

سلطنت ارد(۳۷-۵۶ق م)

              ارد(orod)و سیاست استمالت آمیز فیل هلنی

گزارش پلوتارک در باب کراسوس عمدا" از صحنه های وحشت بار و فالهای بد شگون و خطاهای بد فرجام مشحون شده است تا شکست کراسوس از سورن همچون  شکست روم از پارت جلوه ندهد.باز داستان تقلید "فتح رومی"از جانب سورن در سلوکیه و ئحکایت نمایش سر کراسوس در صحنه ی نمایش دربار ارمنستان ممکن است تلقی دولت پارت را از دنیای روم و انگیزه ی آنها را در ادامه ی یونانی مآبی خویش نشان دهد.در واقع وقتی سورن یک سرباز کراسوس را که به او شباهت داشت با کوکبه یی مسخره و با عنوان امپراطور با خفت و استهزاء تمام به سلوکیه وارد کرد گویی تقلید مسخره آمیزی را از مراسم پیروزی سرداران رومی اجرا می نمود.بعلاوه پلوتارک خاطر نشان می کند که وقتی سر و دست کراسوس را به ارمنستان فرستادند آنجا به مناسبت جشنی که در عروسی پاکور پسر جوان ارد با خواهر پادشاه ارمنستان بر پا بود در مجلس پادشاه نمایشنامه با-

-کا ئه(bacchae)اثر اوریپید شاعر یونانی اجرا میشد و بازیگر در هنگام انشاءشعری که در ضمن آن میبایست سر بچه گرازی را به جای سر پادشاه تبس به نمایش در آورد سر بریدهء کراسوس را ارا ئه کرد.این داستان که در صحت آن تردید شده است اگر درست باشد شاهد دیگری بر روح فیل هلنی پارتیهاست و اگر با آنچه در سلوکیه در تقلید فتح رومی گذشت در نظر آید نشان میدهد که با تفوق و توسعه ی قدرت روم سیاست استمالت آمیز فیل هلنی اشکانیان مقارن این ایام تبدیل به شعار سنجیده ای شده بود که ظاهرا" میکوشیده است تا عناصر یونانی را در بین النهرین و سوریه و آسیای صغیر تدریجا" در مقابل توسعه ی روم متحد کند.و نفرت از روم و اظهار وحشت و کراهیت نسبت به رسوم و آداب معمول رومی ها

را در زیر نقاب فیل هلنی در بین اینگونه عناصر تبلیغ و ترویج نماید.شاید پارت می اندیشید که با  تحریک یونانیهای سوریه و آسیای صغیر خواهد توانست توسعه ی قدرت روم را در جانب شرقی مدیترانه یک چند متوقف کند و به خطر اندازد و سیاست فیل هلنی هم برای اینکار دستاویزی مناسب بود.خاصه که تسامح پارتیها استفاده از این تفاهم با دنیای یونانی را برای آنها آسانتر میکرد. این فیل هلنی پارتها چنانچه قراین نشان میدهد در این دوره از آشنایی واقعی با فرهنگ یونان هم خالی نبود.سورن و ارد با فرهنگ یونانی آشنا بودند و وقتی سورن نسبت به نوشته های لهو امیز و مخالف اخلاقی که در بنهء لشکریان کراسوس پیدا شد اظهار نفرت میکرد.در واقع بیشتر نظر به استهزاء طرز زندگی و اخلاق و  آداب رومی ها داشت که از یونانی مآبی هم به جنبه های منحط آن گراییده بودند.گویی سورن میخواست احساسات ضد رومی را که سالها قبل میتریداتس کبیر پادشاه پونتوس آن را در بین اهالی آسیای صغیر و حتی سوریه و پارت تحریک و تهییج کرده بود دوباره احیاء نماید و از آن وسیله ای برای مبارزه با روم بسازد.معهذا اگر در قلمرو پارت کسانی امثال سورن بودند که میتوانستند در مقابل توسعه ی روم نقشی نظیر آنچه میتریداتس ایفا کرده بود انجام دهند ارد پادشاه پارت خود به هیچ وجه برای چنین کارهایی آمادگی نداشت و حتی تحمل محبوبیت فوق العاده ی سورن هم که این اقدامات ضد رومی نیز موجب افزونی آن می شد برای او خارج از حد طاقت بود.از این رو بدون آنکه فتح حران و شکست کراسوس استفاده کند سورن را که تاج و تخت خویش را بدو مدیون بود به قتل آورد و بدینگونه خود را از دغدغه ی تهدید یک معارض یا مدعی خطرناک خلاص کرد.اما زندگی بی دغدغه ای هم برای او تامین نشد.پسر جوانش پاکور که جشن عروسی او در ارمنستان با غلغلهء پیروزی سورن همراه شد به اشارت پدر به همراه یک سردار پیر مجرب با سپاهی ورزیده و جنگ آزموده در آنسوی فرات در دنبال کامیابیهای سورن تاخت و تازهایی کرد اما کاسیوس که باقی مانده سپاه کراسوس را به سوریه برگردانده بود با انکه تعداد سپاهیانش در آن نواحی معدود بود موفق شد سپاه پارت را در تنگنا اندازد و با امکانات محدودی که داشت از سوریه دفاع کند.

                                          بخش 8تاریخ ایران قبل از اسلام ص366تا367

 

یورش فرنگی مآبی (دکتر ندوشن)

یورش فرنگی مآبی در کشور ما به صورت نگران کننده ای در آمده است و هیچ حد و مرزی نمی شناسد و با هیچ مقاومتی روبرو نمی شود.

کسانی از ما چون به خیال خود متجدد شده اند خود را بی نیاز می دانند که به هیچ اخلاقی پای بند بمانند:نه اخلاق ایرانی و نه اخلاق فرنگی.پای بند اخلاق فرنگی نیستند به بهانه ی

آنکه این نوع اخلاق به درد محیط فرنگستان میخورد نه به درد اینجا که هنوز "عقب مانده" است.پای بند اخلاق ایرانی نیستند زیرا انرا مغایر با تجدد و پیشرفت و روشنفکری می انگارند.نتیجه آن شده است که گروهی از روشنفکران ما به صرفه ی خود ببینند که در آن آزاد بوم زندگی به سر برند و خود را تابع هیچ قلمرو اخلاقی نشمارند.

حساب این عده جداست.اما اگر سموم این دگرگونی نزدیک شد که اکثریتی از مردم را آلوده کند آنگاه باید واقعا" به فکر چاره افتاد.اما اگر در سودای تجدد پرستی حد و اندازه نشناسیم خطر ان است که هر چه خوب و اصیل در زندگی خود داریم از کف بنهیم و به مزایای واقعی تمدن غرب هم دست نیابیم.

هم اکنون در شهرهای بزرگ ما زندگی سیمای تحمل ناپذیری به خود گرفته  و تشویش و دستپاچگی و تزلزل و بی اعتقادی و سطحی اندیشی و خود پرستی و بدبینی روح مردم را مانند موریانه میخورد.از تقلب و دروغ و تزویر و ابتذال نگوییم که خود داستان جدایی دارد.

امروز باید بیش از هر زمان دیگر در این کشور احساس مسئولیت کرد زیرا جامعه ی ما در حال تحول است.

غزل ۱۵۹

نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد

صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی

شامگاهش نگران باش که سر خوش باشد

خوش بود گر محک تجربه آید به میان

تا سیه روی شود هر که درو(در او)غش باشد

خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب

ای بسا رخ که بخونابه منقش باشد

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست

عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد

غم دنیای دنی چند خوری باده بیار

حیف باشد دل دانا که مشوش باشد

دلق و سجادهء حافظ ببرد باده فروش

گر شرابش ز کف ساقی مهوش باشد