دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

دل نوشته ها

وب نوشته های یک معلم در باره انچه که هست و باید باشد

غزل ۴۶ خواجه حافظ شیرازی

گل در بر و می بر کف و معشوق بکامست

سلطان جهانم به چنین روز غلامست

گو شمع میارید در این جمع که امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمامست

در مذهب ما باده حلال است و لیکن

بی روی تو ای سرو گل اندام حرامست

گوشم همه بر قول نی و نغمه ی چنگ است

چشمم همه بر لعل لب و گردش جامست

در مجلس ما عطر میارید(میامیز)که ما را

هر لحظه ز گیسوی تو خوشبوی مشامست

از چاشنی قند مگو هیچ وز شکر

زانرو که مرا از لب شیرین تو کامست

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

همواره مرا کوی خرابات مقامست

از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است

وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز

وانکس که چو ما نیست در این شهر کدامست

با محتسبم عیب مگویید که او نیز

پیوسته چو ما در طلب عیش مدامست

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

کایام گل و یاسمن و عید صیامست

نگارنده :بیت  ششم   اشاره دارد به شکر اصفهانی(زنی است) که خسره جهت اینکه عشق شیرین او را ازرده نکند یا اینکه از این درد عشق کمی بیاساید و این عشق را از سر بدر کند  به شکر اصفهانی که صاحب جمال و زیبایی است پناه میبرد که مصراع دوم همین بیت حکایت از این دارد خسرو  از دیدن شکر از ان بار نتنها خلاص نمی شود که میگوید حدیث شکر را بر زبان نیاورید که تنها مراد من لب شیرین (معشوقه خسرو)است و من فقط از لب او کام میگیرم.لذا این لبیت دارای ایهام است(ایهام در شکر و شیرین)

شکست کراسوس از سورن۲

                            بنام  یکتای هستی بخش

در پست قبل ذکر شد که ارد با پیاده نظام به ارمنستان رفته بود تا پادشاه آنجا را از اعزام کمک به کراسوس باز دارد.نیروی پیاده ی پارت که در جنگهای کوهستان کارآمدتر بود ارمنستان را از چنگال نفوذ روم بیرون بیاورد.سورن سپهسالار ایرانی که در شمال بین النهرین جلوی کراسوس را گرفت با آنکه نصف سال او را داشت از بسیاری جهات بر حریف رومی می چربید.در دوران صلح بعد از پادشاه پارت مقام اول را داشت و در میدان جنگ از حیث قدرت و مهارت نظامی بیمانند بود.برخوردی که در نزدیک حران بین فریقین روی داد

با چنان شور و  غوغایی  همراه شد که به شدت مایه وحشت و هراس کراسوس و رومی ها گشت.کشته شدن پوپلیوس پسر کراسوس هم  در این میان کراسوس و لشکریانش

را به شدت متزلزل نمود.با وجود تلفات سنگین  کراسوس و عده یی از سپاهیانش موفق شدند از پیش دشمن بگریزند و به درون قلعه ی حران راه یابند.اما در انجا به محاصره افتادند و چون سورن رومیان و اهالی شهر را تهدید کرد کراسوس از حران بیرون آمد

و قصد هزیمت داشت لیکن در راه با دسته یی از سپاه سورن که او را تعقیب می کرد-

ند برخورد.بلاخره روباه پیر در دام حریف جوان افتاد و ناگهان در طی غوغایی که به هنگام ملاقات با سورن در اطراف وی روی داد کشته شد.از سپاه او معدودی توانست به سوریه باز گردد و باقی تسلیم و اسیر شدند.20هزار کشته هم از خود در میدان جنگ باقی گذاشت.با مرگ وی سودای تسخیر پارت برای سرهای پر باد سرداران بعد ماند و سر کراسوس به عنوان نشانه پیروزی پارت با دستهای پیرش از طرف سورن به ارمنستان نزد ارد فرستاده شد.با این شکست روم هم ارمنستان را از دست داد و هم پایگاهای خود را در بین النهرین فرو گذاشت.جوانان امروز ایرانزمین بدانند چیزی که امروز بنام شانتاژ خبری (بزگنمایی خبری)امروز در اروپا مرسوم است در دنیای کهن نیز رومیان  اینکار را میکردند .

بعنوان مثال:پلوتارک در باب کراسوس عمدا"از صحنه های وحشت بار و فالهای بدشگون و خطاهای بدفرجام مشحون شده است تا شکست کراسوس را از سورن همچون شکست روم از پارت جلوه نکند و این شکست را بسیار جزیی و کوچک جلوه دهد.

جنگ سورن سردار ایرانی با کراسوس

در پست قبل اشاره شد که کراسوس برای اینکه برای خود در شرق شهرت و آوازه یی در بین رومیان کسب کند  به شرق آمد .این سوداهای او وقوع جنگ با پارتها را اجتناب ناپذیر میکرد.کراسوس  که در گذشته در فرونشاندن طغیان اسپارتاکوس و انقلاب بردگان شهرت یافته بود و به کنسولی هم رسیده بود. اشراف زاده یی فوق العاده توانگر بود و چون بارها گفته بود فقط کسی میتواند خود را توانگر واقعی بداند که از عهده ی ایجاد و تجهیز سپاهی خاص خویش برآید.وقتی در سال55(ق م) دوباره عنوان کنسولی یافت در صدد بر آمد با تجهیز و ایجاد اینگونه سپاه در سنین پیری هم قدرت توانگری خود را بیازماید و با کسب شهرت و قدرت بیشتر خو را از رقیبان خویش-قیصر و پومپه-برتر کند.کراسوس با وجود ثروت فوق العاده اش به خاطر خست عجیب و مخصوصا"به طمع جلب ثروت بیشتر بی انکه سنای روم به او اجازه جنگ با پارتها را داده باشد از همان آغاز حرکت از روم با لاف و گزاف کودکانه یی که از مرد شصت ساله یی مثل او به سفاهت می مانست خود را فاتح شرق می خواند و از تسخیر باختر و هند هم دم میزد.سودازدگی برای نیل به این فتوحات که قیصر هم طی نامه های خویش وی را در آن باب تشویقها میکرد در وی چندان قوی بود که به مجرد ورود به سوریه از فرات گذشت و به بین النهرین آمد.اما در شمال بین النهرین به فتح چند شهر یونانی نشین که مردم آنها خود از روی میل و رغبت تسلیم روم شدند اکتفا کردو بی آنکه به بهانه ی تقویت یا حمایت مهرداد سوم به بابل یا سلوکیه هم بتازد به سوریه بازگشت. اما وقتی یک شهر کوچک یونانی بین النهرین که نامش زنودوتی بود  در مقابل او به مقاومت برخاست آن را به قهر گرفت و جون ان شهر را به غارت داد و اهلی ان را به بردگی فروخت چنان از این کار درخشان خویش خرسند شد که اجازه داد تا سربازانش به خاطر همین فتح محقر او را امپراطور بخوانند.در هر حال در همان آغاز کار اوقات خود را در سوریه صرف غارت معابد و تعدی به مردم و تحمیل مالیاتها و عوارض سنگین کرد و وقتی فرستادگان ارد) orod)نزد او امدند و از جانب پادشاه پارت تخلیه شهرهای بین النهرین را از وی خواستند با لحنی غرور امیز گفت که جواب پادشاه پارت را در سلوکیه بابل خواهد داد.با انکه پاسخ فرستاده ی ارد طعنه امیز بود و نشان می داد که پارتها به شدت جلوی پیشرفت او را سد خواهند کرد.کراسوس بی انکه به دعوت همکاری آرته باذ پادشاه ارمنستان که به او پیوسته و او را بر ضد پارت برمی انگخت  اعتناد کند از فرات گذشت و بعد از انکه رهنمایی یک شیخ عرب قسمت عمده ی سپاه او را در جستجوی یک راه کوتاهتر در بیابانهای بین النهرین خسته و فرسوده کرد به سپاه پارت برخورد. این سپاه که ارد به سپهسالاری سورن

برای مقابله با کراسوس فرستاد سواره نظام پارت بود که در جنگهای صحرایی قدرت پهلوانی و مهارت بی مانند از خود نشان میداد.خود ارد هم با پیاده نظام به ارمنستان

رفته بود تا پادشاه آنجا را از اعزام کمک به کراسوس باز دارد.و با نیروی پیاده پارت که

در جنگهای کوهستانی کارامدتر بود ارمنستان را از چنگال نفوذ روم بیرون بیاورد.

بخوان بنام گل سرخ

بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب

که باغها همه بیدار و بارور گردند.

بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سپید

به آشیانه ی خونین دوباره برگردند.

(شفیعی کدکنی)

حکومت ارد

                          بنام خدا  

پس از شرح جزئیاتی از تاریخ حکومتهای ماد و پارس و قسمتی اندک از تاریخ پادشاهی کوروش بزرگ و نخستین بازمانده او چون شرح حکومت داریوش نیاز به زمان بسیار داشت تا به واکاوی چگونگی بحکومت رسیدن و شیوه ی کشور داری او بپردازیم این گفتار را به زمان دیگری موکول میکنم.اما  در تاریخ هر زمان بحمله اسکندر به ایران رسیده ام سعی نموده ام از آن گریز بزنم و در اینجا هم ناچار همین کار را خواهم کرد .از اینرو از دوستان بزرگوارم پوزش میخواهم.

اما در این گفتار  به  شروع دوره ی تازه ای که از  برخورد با روم –بین ارد و کراسوس-  می پردازیم که دنیای ایرانی کوشید تدریجا" از زیر قشر یونانی مآبی خویش بیرون آید و با اتکا به سنتهای ملی اندک اندک خود را  جهت مقابله با حریف اماده کند.

سلطنت ارد(orod  ) به دنیای پارت نشان داد که حتی انقراض خاندان سلوکی هم نمی توانست وی را از تهدید دنیای غرب ایمن دارد چرا که بلافاصله بعد از سقوط میراث خوارگان اسکندر از همان افقها که در گذشته اورارتو و مصر و آشور و مقدونیه فلات ایران یا قسمتی از آن را تهدید کرده بودند  شبح حریف تازه -یی   پیدا شد که برای تسلط بر شرق اشتهایی قویتر داشت:روم.البته فرمانروایی ارد از لحاظ زندگی داخل فلات تجربه ی درخشانی نبود.معهذا پیروزی درخشانی که از جهت نظامی نصیب او گشت یک لحظه دوران او را همچون احیا امپراطوری های کذشته باستانی ایران نشان داد.در هر حال با شروع سلطنت ارد دولت خاندان ارشک فرصت یافت تا در مقابل روم که توسعه ی آن در آسیای صغیر و سوریه تمام اسیا را تهدید میکرد .به عنوان قهرمان اسیا از حیثیت دیرینه ی شرق دفاع کند.برای هر دو طرف این برخورد شرق و غرب سر اغاز تجربه های جنگی شدکه حتی انقراض اشکانین و تجزیه ی روم هم تکرار آن را متوقف نساخت.در مذاکرات بین مردان سه گانه ی روم-پومپه و قیصر و کراسوس که قلمرو فرمانروایی را بین خویش تقسم کرده بودند ظاهرا"توسعه قلمرو آسیایی مسِئله ای جدی تلقی شده بود .مارکوس کراسوس

که از طرف سنای روم به عنوان فرمانروای سوریه و آسیای رومی به شرق آمدخود نیز برای کسب شهرت

در این سرزمینهای ناشناخته سوداهای عجیب در سر می پخت.وی چون حیثیت و محبوبیت دو همکار و

رقیب دیگر خویش را نداشت مایل بود با انجام کار تازه یی در شرق برای خود شهرت و آوازه ای در بین رومیان کسب کند.وقتی با این سوداها به شرق آمد(55ق م)هنوز یکسالی بیش از سلطنت ارد نگذشته بود.